نرم افزار پخش مويرگي
بیاد شهيد قاسم ميرزا باباپور
شب عمليات والفجر هشت بود. قاسم قلم به دست مىگيرد و نامهاى براى دوستش مىنويسد. نگاه مىكنم تا ببينم او چه مىنويسد. ديدم مىنويسد: «در حالى اين نامه را مىنويسم كه دل از تمامى دنيا شسته و آماده براى پيكارى كه خداوند سرنوشت آن را معلوم مىكند، هستم. اميدى به بازگشت ندارم. گويا كسى در گوشم چنين زمزمه مىكند كه لحظههاى آخر زندگانىات فرا رسيده و خداوند خواهان آن است كه با پاره تن گشتنت، تو را از پليديها و چركين بودن گناه برهاند».